۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

بررسی مغالطات قرآنی


1- توسل به زور: همانطور که از نام این مغلطه بر می آید برای اثبات درستی کلامی از زور استفاده می کنیم که گاهی این زور مستقیم و یا غیر مستقیم هست. در قرآن زور مستقیم بر اعراب را همان جنگ بوده و با برچسب زدن به عرب به عنوان کافر و مشرک آنها را مجبور به اطاعت کرده است. و زور غیرمستقیم هم آتش سوزان جهنم بوده است که به زور عرب را به اطاعت از دستورات الله می کرده است. در اینجا خبری از استدلال برای اثبات عنیت موضوع نیست بلکه ترس و زور و جبر می باشد.
2- اعتبار: این مغلطه این گونه بیان می شود:
شخص الف می گوید که گزاره ب درست هست پس گزاره ب درست هست.
در قرآن برای اثبات حرفهایش می گوید چون حرفهای الله هست پس تمامی این حرفها درست هست. یا بقول دوستان قرون وسطایی مسلمانان :" نادان تو بهتر می فهمی یا خدا؟"
3-شخصیت ستیزی: نمونه های بسیار زیادی در قرآن هست که از این مغلطه استفاده شده است و این مغلطه این گونه بیان می شود:
شخص الف می گوید گزاره ب صحیح هست و شخص الف انسان بدی هست در نتیجه گزاره ب غلط هست.
مثالهای بسیار بسیار زیادی از این مغلطه در قرآن هست که نمونه اش این هست که چون اینان کفار و مشرکین هستند پس اینان اشتباه می گویند.
4-توسل به تجاهل: این مغلطه اینگونه تعریف می شود:
درستی گزاره الف اثبات نشده است پس گزاره الف درست می باشد.
با این مغلطه بجای اینکه گوینده درستی گزاره الف را اثبات کند به شنونده محول می کند و شنونده باید نادرستی گزاره الف را پیدا کند. برای مثال بنده می گویم که همین الان در سیاره مریخ در فلان جا زلزله آمد و شما از من می پرسید که از کجا می دانید و بنده می گویم شما بیا اثبات کن که زلزله نیومده است. داستان ملانصرالدین هم در مورد مرکز زمینش در این مورد معروف میباشد.
در مورد تحدی محمد هم داستان به همین گونه می باشد. یعنی اثبات نادرستی را به دیگران می سپارد. در هر حال محمد که از آکادمی افلاطون و یا از سر کلاس ارسطو بیرون نیامده بود که بداند این حرف یک مغلطه بزرگ می باشد. البته بر سر این مغلطه چه شعرای بزرگی رو نکشت و چقدر به از بین رفتن شعر و شاعری در بین اعراب کمکها که نکرد.
در هر حال این ادعا از جهات عقلی و منطقی نادرست می باشد و از لحاظ تاریخی به نداشتن معجزه این آخرین پیامبر بر میگردد. همانطور که همه می دانند محمد برای فرار از دست ملامتگران مبنی بر نداشتن معجزه , می گفت که قرآن معجزه بنده می باشد و تحدی و از این جور داستانها به راه می انداخت.
اگر هم بخواهیم خود را به تجاهل بزنیم و به مانند مسلمانان عمل کنیم ما ایرانیان می توانیم کل انسانهای کل اعصار را به تحدی به شاهنامه و مثنوی معنوی و غزلیات حافظ و سعدی و ... فرابخوانیم و ببینیم که چه کسی می تواند به مانند یکی از اینها بیاورد.(البته کم نبودند که خواستند بیاورند و نتوانستند) و یا کتاب چنین گفت زرتشت نیچه ویا کتابی به بزرگی کتاب طبیعت نیوتن!
مسلما کسی پیدا نمیشود که تفکرات نیچه یا نیوتن را در سر داشته باشد و بتواند جهان بینی به مانند اینها داشته باشد که کتابی در این حد بنویسد.
5- بی ربطی: منظور نتیجه گیریهای بی موردی هست. یعنی برهانی که نتایج اش هیچ ربطی به مقدماتش ندارد. بیشتر این مغلطه مربوط به داستان یهودیها می باشد که تا هر چی می شد , به جرم توطئه یهودیان محمد می رفت و یهودیان رو سر می برید و فورا آیه مربوطه هم نازل می شد. اصولا این مغلطه را انسانهای پارانوییدی انجام میدهند و دائما در فکر این هستند که توطئه ها از گوشه و کنار دنیا دائما به سوی وی نشانه رفته اند. وجود شیطان و اجنه کافر و موجودات شریر نادیدنی و ... که قصد توطئه علیه نسل انسان را دارند خود گواهی بزرگ بر مغلطه بی ربطی می باشد.
6-شق کاذب: یعنی حذف بی توجیه احتمالات مربوط. بر فرض من می گویم که اگر فلان کار رو نکنی بدبخت می شی! در اینجا بنده سایر احتمالات که جلوگیری کننده از بدبختی فرد مقابل هست را در نظر نگرفته ام.
در قرآن هم بارها ذکر شده است که اگر از دستورات اسلام پیروی نکنید , نه تنها در دنیا بلکه در آخرت هم بدبخت می شوید. البته بسیار بوده اند که از دستورات اسلام پیروی نکرده اند و حداقل در دنیا خوشبخت بوده اند.
7-تعاقب: بدین صورت بیان می شود:
الف پیش از ب رخ داده است پس الف علت ب هست.
ریشه تمام خرافات شاید این مغلطه تعاقب باشد.مثلا آینه ای می شکند و شما در همان روز بدشانسی می آورید , شما پیش خودتان می گویید که شکستن آینه باعث بد شانسی می شود که این یک مغلطه هست.
می توان این گونه بیان کرد که ما علت رخداد ب رو نمی دانیم ولی این نباید ما را پیش به سوی این ببرد که علت ب , الف می باشد. ما باید رابطه ای حقیقی میان الف و ب را پیدا کنیم.
ریشه خرافات در قرآن هم بسیار بزرگ هست که البته مسلمانان این خرافات رو ادامه داده اند. داستانهایی بوده اند که در آن گفته شده است که چون این مردمان مشرک و کافر بوده اند پس در نتیجه فلان بلا سرشان آمده است(البته با فرض راست بودن داستان) و نتیجه گیری قرآن هم بر اساس این بوده است که اگر حرف الله رو گوش نکنید سر شما هم همین بلا می آید. بر فرض اگر مردم شهری لواط کنند شهر بلکل از کودک و بزرگ و ... از بین می روند و نابود می شوند. و داستانهای بسیاری از این دست که البته مغلطات دیگری هم در این داستانها هست که قابل بحث می باشد.
8- مصادره به مطلوب: البته این بزرگترین مغلطه قرآن می باشد که در آموزه های دینی بسیار دیده می شود.
یعنی برای اثبات موضوعی از مقدماتی استفاده می کنید که حریفتان آنها را قبول دارد و سپس از خود حریفتان می خواهید که گزاره ارایه شده توسط شما را بپذیرد.
بر فرض می خواهید بگویید که اسلام کاملترین دین هست. از حریفتان می پرسید که آیا انسان خالقی ندارد؟ آیا دنیا دارای هدفی نیست؟ آیا خالق نباید برای هدایت مخلوقش برنامه ای داشته باشد؟ این برنامه نباید توسط کسی به انسانها ابلاغ شود؟ ایا ما احتیاج به پیامبر نداریم؟ آیا نباید آخرین پیامبر کاملترین باشد؟ آیا اسلام کاملترین نیست به واسطه اینکه که آخرین دین بوده است؟
خوب اگر انسانی باشم که مخالف این باشم که اسلام کاملترین هست , با سوالهایی که از من میشود و پاسخهای بلی که به شخص مقابل میدهم , خود به خود خودم آخرین سوال را تایید می کنم. در این بین شخص سوال کننده هیچ تلاشی نکرده است بلکه من خودم , خودم را متقاعد کردم. صورت کلی این مغلطه بدین گونه هست:
گزاره الف=> گزاره الف
عموما این مغلطه هنگامی مطرح می شود که گزاره در نظر شخصی آنچنان واضح هست که فکر می کند احتیاج به شواهد دیگری برای درستی گزاره احتیاج نمی شود.
صورت دیگر این مغلطه استدلال دوری هست که بدین گونه بیان می شود:
نتیجه گزاره الف با مقدمه ب حمایت شود و گزاره ب نیز خود با مقدمه الف حمایت شود.
برای مثال بنده یک بیخدا هستم و از شخص مسلمانی می پرسم که چرا به وجود خدا معتقد هستی و در جواب می گوید:"زیرا قرآن چنین می گوید" و اگر من بپرسم که چرا حرف قرآن را درست می دانی و شخص مسلمان در جواب می گوید:"چونکه قرآن حرف خداست" در اینجا باید گفت که شخص مسلمان مرتکب استدلال دوری شده است چون که مقدمه فرد مسلمان وجود خدا را فرض می گیرد در صورتیکه وجود خدا دقیقا محل مناقشه می باشد.
9- بسیاری از مغالطات دیگری در قرآن دیده می شود که در ساختار منطقی نمی باشد و بیشتر تضاد گویی و تناقض گویی می باشد و یا با طبیعت سازگار نیست. بر فرض قرآن در جایی گفته است که اول زمین را آفریدیم بعد آسمان را که مطالعات علمی اثبات کرده اند که عمر زمین تقریبا 4 میلیارد سال و عمر آسمانها بیش از 13 میلیارد سال هست. و یا در جایی قرآن طوری سخن گفته است که انگار زمین صاف هست.(آیه 86 سوره کهف) در این آیه سخن از غروب خورشید در چشمه لجن می باشد که نشان دهنده مسطح بودن زمین می باشد و  از زمین به گهواره و از کوه ها به میخ یاد شده است که این هم نشان دهنده این هست که الله زمین را صاف انگاشته است. مغلطات دیگری هم در بعضی از سخنان هست که دوستان بعضی از آنها را ذکر کرده اند.مثلا در جایی از یک غرب و یک شرق و در جایی از دو غرب و دو شرق و در جایی از غربها و شرقها و در جایی فقط از شرقها سخن گفته است که در علم ریاضی و نجوم این حرفها مهمل و مضحک بنظر می رسد. یا از خلقت دنیا در 6 روز سخن گفته است که کپی برداری علنی از اولین صفحه کتاب تورات هست و این رو هم علم به باد انتقاد و تمسخر گرفته است. یا داستان نوح که در آن گفته شده است که کل کره زمین رو آب گرفته است که البته در مدت محدودی بوده است ( که البته در تورات 40 روز بوده است) ولی همانطور که همه می دانند در یک دوره که در اوایل خلقت زمین بوده است بمدت یک میلیون سال باران باریده است و کل کره زمین زیر آب رفته است و نیز اگر در زمان نوح که متجاوز از 6000 سال قبل نباید باشد باید گفت که اگر کل کره زمین زیر آب برود که هیچ خشکی هم نباشد پس باید به ارتفاع قله اورست که تقریبا 8 کیلومتر هست باید آب ارتفاع می داشت که این ارتفاع آب و فشار عظیم ناشی از آن باعث تغییرات فوق العاده شگرفی بر پوسته زمین می شده است که هیچ نشانی از این تغییرات شگرف بر پلیتهای تکتونیکی و پلیتهای قاره ای مشاهده نشده است و...
 
اضافه کردن مطلب به:


             Balatarin


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر